سس سیز لیخده باتمیشام

من غرق در سکوتم

سس سیز لیخده باتمیشام

من غرق در سکوتم

سفرنامه

سلام

آخیش یکم وقت خالی

شاید بخواید بدونید سفرم چه شکلی بوده و اینا

شایدم اصلا براتون مهم نباشه

به هر حال یه چیزایی می نویسم که اگه بعداْ از یاد خودم رفت لااقل برگردم یه نیگا بندازم

------------------------------------------------------------------------------------------------

این قسمت صف :


با هماهنگی مسئول کاروان رفتیم تو و همه صف کشیدن که ساکها رو تحویل بدن به قسمتش تا  سوار طیاره شن. من که دیدم بازم صف و صف بازیه رفتم یه طرف راحت نشستم گفتم آخرشون من میرم چه فرقی میکنه مثلاْ ، نشسته بودم که یکی از عوامل فرودگاه اومد و گفت : چرا نشستی ؟ گفتم تا من سوار نشم طیاره نمیپره برم تو صف چیکار کنم خیلی خوشم میاد !!!

خندید و ساک من رو برداشت برد یه شماره هم روش و بدون نوبت کار ما راه افتاد به همین راحتی


طیاره :
خلاصه سوار طیاره شدیم و دیدنی بود دانشجوهای طیاره ندیده!!! اینقدر سر و صدا کردن که سرم رفت ، یکی صلوات ردیف می کرد یکی تیکه بی مزه مینداخت. طیاره هم سنگین وقتی از زمین کنده شد یه تلو به اینور یه تلو به اونور ، باز صداشون درومد.بدبخت مهماندارها رو کچل کرده بودن، موقع آوردن غذا که دیگه آبروریزی بود ( خلاصه این سفر برای بعضی ها سفر عقده گشایی بود ) .
ولی خدا وکیلی تا حالا فرود این شکلی تجربه نکرده بودم همیشه با برخورد و تکون شدید بوده ولی ایندفعه مثل هلو نشوندش.

فرودگاه مدینه :
خوبی سفرمون این بود که اول یک راست رفتیم به مدینه و جده رو تجربه نکردیم، ۲.۵ شب وارد سالن فرودگاه مدینه شدیم و به صف، دیدم این سنگاپوری ها و پاکستانی هایی که قبل از ما اومده بودن تند و تند رد شدن و رفتن ولی ییهو ترافیک شد.
بله خدمات استقبال از ایرانی ها فراهم شده بود و باید یکی یکی انگشت نگاری می شدیم یه دستمال مرطوب گذاشته بودن که انگشتامون رو بهش میزدیم و روی یه شیشه فشار میدادیم و انگشت نگاری میشدیم . تقریبا ۲ ساعت انتر رقصون عربا لنگ در هوا بودیم . هیئت ترکیه خیلی بعد از ما اومد و با اینکه ما از ۵ گیت رد میشدیم و اونا از ۱ گیت خیلی زودتر از ما رفتن.
یارو شرطه(پلیس عرب) انگار از قیافه بعضی ها بدش بیاد به بعضی ها گیر میداد. یه پسره ای بود انگشتاش ۱۰ دقیقه رو شیشه بود و شرطه داشت با یکی دیگشون ور میزد و هرهر میکرد.

Zain Cell :
من از ایرانسل استفاده نمیکنم ولی شنیدم داد و بیدادهای ایرنسلی ها رو . بعد از خروج از فرودگاه مدینه تو اتوبوسی که نشستیم که ما رو به هتل میبرد ، یه یارو عرب هم پرید تو ماشین و سیم کارت موجود ، سیم کارت موجود راه انداخت. یکی خریدم به قیمت ۱۶۰۰۰ تومن که ۷۰ ریال سعودی (۱۹۲۵۰ تومن ) اعتبار داشت.این ۳۲۵۰ تومن هدیه تازه ۲ روز بعد هم ۴۹.۵ ریال(۱۳۰۰۰ تومن) جایزه داد. مقایسه کنید با طرح های اعجاب انگیز ایرانسل .

تاکسی :


اولین چیزی که تو عربستان نظرم رو جلب کرد تویوتا کمری های و هیوندا ها و ... هایی بود که چند تا نوار زرد خوشگل روشون کشیده بودن داشتن باهاشون مسافر کشی میکردن .تو ایران مردم سوار اینا که میشن یه دستشون رو هم از پنجره میندازن بیرون و با فخر و افاده رانندگی میکنن.

هتل :
۱۰ دقیقه ای رسیدیم هتل و پخش اتاقامون شدیم .اسم هتل جوهره العاصمه بود ، اولش یه آقایی اومد و استقبال گرم با یه سخنرانی چند دقیقه ای انجام داد، بعدا فهمیدیم این هتل ها توسط کارمندان دولت ایران به صورت دوره ای اداره میشه و ایندفعه هم مازندرانی ها متولی امور این هتل شده بودند که الحق انسانهای بسیار خوب و صبوری بودن در مقابل ما.هتل تا مسجدالنبی پیاده ۵ دقیقه راه بود. سریع یه غسل زیارت گرفتیم و تا اذان صبح خودمون رو رسوندیم به مسجد.


مسجدالنبی :
عجب مسجدی، عظمتیه ها، واجب شد یه سر برم استانبول ببینم این مسجد ایاصوفیا چقدر بزرگه که بزرگترین مسجده ، یعنی از اینجا هم بزرگتره. ایول.زمین برق میزنه اینقدر که تمیزه. تازه فکرش رو بکنین موقع نماز تمام حیاطش هم پر نمازگزاره . بعدا فهمیدم معماریش همش کار عثمانی قدیم و  آلمان های الانه .
در مسجد النبی دو تا از حیاط های مسجد که نزدیک به ۴۲ در ۳۰ متر است سقف متحرک(سایه بان) داره که خود بخود با روشن شدن هوا باز و با غروب آفتاب بسته میشن و جلوه زیبایی به این مسجد دادن.


نظرات 4 + ارسال نظر
خانومی پنج‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:19 ب.ظ http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام
مجداا زیارت قبول
ایول خوب کاری کردی ها خوشم اومد زود بیا باقیشو بگو
اگه عکسم گرفتی بذار اینجادوس دارم ببینم حرم چجوری شده

خانومی یکشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:23 ق.ظ http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

وای آرمین آره دیدی چقد کف مسجد تمیزن آدم لذت میبره قدم بزنه توش
دلم هوای اونجا رو کرد
با اینکه یه بار قسمتم شده برم اما دوس دارم الان دوباره برم تا برام ملموس تر باشه
دلم ریخت با عکسایی که گذاشتی
خوش به حالت خوش به سعادتت

آوریل چهارشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 02:03 ق.ظ http://www.mastotanha.blogfa.com

[گل]*.♥مست و تنها♥.*[گل]*.♥ آوریل ♥.[گل]
[گل]سلاااااااااااااااامممممممممممممممم!!!!!![گل]
[گل]خووووووووووووووبیییییییییییی؟؟؟؟؟[گل]
[گل]پست قشنگی بود!!![گل]
[گل]سر بزنی هااااااااا![گل]
[گل]*.♥مست و تنها♥.*[گل]*.♥ آوریل ♥.*[گل]

آرش جمعه 20 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ق.ظ http://www.setarehbaran.mihanblog.com

به به خوش به سعادت حاجی عجب حالی کردی
مرده اون ریلکس بودنتم.خیلی راحت نشستی بدون صف هم کارت راه افتاده معلومه اساسی خدا طلبیده بودت و بهت حال داده.

دیگه
فقط نمیدونم چرا دعاهام برعکس داره مستجاب میشه
کلی تو دردسر افتادم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد