سس سیز لیخده باتمیشام

من غرق در سکوتم

سس سیز لیخده باتمیشام

من غرق در سکوتم

جشن آبانگان خجسته باد

«... اینک آب­ها را می­ستاییم، آب­های فروچکیده و گردآمده و روان شده­ و خوب کـُنش ِ اهورایی را...»

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره­ی روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزدبانوی بزرگ «آب»­ها در ایران


«اَردوی سوره اَناهیتا» Ardavi – Sura Anāhita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته­ای است که نقش مهمی در آیین­های ایرانی دارد و پیشینه­ی ستایش و بزرگداشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دوره­های پیش از زرتشتی در تاریخی ایران می­رسد.

بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت»(یشت پنجم) که یکی از باستانی­ترین ِیشت­ها می­باشد به این ایزد بانو اختصاص دارد، در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، کمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره­ی هشت گوش بر سر، کفش­هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهید گردونه­ای دارد با چهار اسب سفید، اسب­های گردونه­ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند

او در بلندترین طبقه­ی آسمان جای گزیده است و بر کرانه­ی هر دریاچه­ای، خانه­ای آراسته، با سد پنجره­ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می­باراند.



نیایشگاه­های آناهیتا معمولا در کنار رودها برپا می­شده و زیارتگاه­هایی که امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و معمولا در کنار آن­ها آبی جاری است، می­توانند بقایای آن نیایشگاه­ها باشند.
برخی حتی سفره­های نذری با نام بی بی (همچون بی بی سه شنبه) را بازمانده­ی آیین­های مربوط به آناهیتا می­دانند.



آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه­ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه­ی بابلی، به شمار می­رود.



واژه­ی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» می­باشد.


این آخشیج (عنصر) همانند آخشیج­های اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین­های ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است. به گواهی اوستا و نامه­های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج­های چهارگانه را که پایه­ی نخستین زندگی است، می­ستودند.



در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه­ها، فرشته­ی آب را نیایش می­کنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) می­شمردند و هیچ­گاه آن­را آلوده نمی­کردند و آبی را که اوصاف سه­گانه­اش (رنگ - بو - مزه) دگرگون می­شد برای آشامیدن و شستشو به­کار نمی­بردند.




«هرودوت» می­آورد :

«... ایرانیان در میان آب ادرار نمی­کنند، آب دهان و بینی در آن نمی­اندازند و در آن دست و روی نمی­شویند ...»



«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می­آورد :

«... ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی­دهند و در آن لاشه، مردار و آن­چه که نا پاک است نمی­اندازند ...»



در برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می­خوانیم :

«... آبان روز دهم آبان ماه است و آن را عید می­دانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان می­گویند. در این روز زو Zoo پسر طهماسپ از سلسله­ی پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن قنات­ها و نهرها و بازسازی آن­ها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفت­گانه خبر رسید که فریدون ، بیوراسب (ضحاک - آژی دهاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند...»



در روایت دیگرى آمده است که پس از هشت سال خشکسالى در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.



زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشن­ها به آدریان­ها (آتشکده­ها) مى­روند و پس از آن براى گرامیداشت مقام فرشته­ی آب­ها، به کنار جوى­ها و نهرها و قنات­ها رفته و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا که به آب و آبان تعلق دارد) که توسط موبد خوانده مى­شود، اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را کرده و پس از آن به شادى مى­پردازند.



جالب این­جاست که مى­گویند اگر در این روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب مى­سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى­کنند.سروده‌ی جمشید زره‌پوش به خجستگی فرا رسیدن جشن آبانگان (دهمین روز از ماه آبان «روز آبان ایزد» گاهنمای زرتشتی – برابر چهارم آبان ماه گاهنمای رسمی کشور)

 

 

 

سروده‌ی جمشید زره‌پوش به خجستگی فرا رسیدن جشن آبانگان (دهمین روز از ماه آبان «روز آبان ایزد» گاهنمای زرتشتی – برابر چهارم آبان ماه گاهنمای رسمی کشور)

به رنگ برف کهساران / چو گلبرگ سپید یاس

زیبا بود تن پوشش / به نازک روسری نرم دیداری

نهفته خرمن پرتاب گیسویش / میان همگنان

با مرد و زن همراه / به دست هر یک عود و اوستایی


من سرگشته‌ی تنها / پریشان‌حال وشرمنده

شده محو تماشایش / نگاهش در نگاهم بست

با گرمی! / به چشمانش نگه کردم / چو دریایی

پر از امواج شادی بود / درون چشم زیبایش / محبت موج می‌زد / هزاران راز و رمز مهربانی

در نگاهش فاش جاری بود / به نرمی گفت می‌دانم! / فرامُش کرده‌ایی! / شاید نمی‌دانی!!!

که روز و ماه آبان است / جشن پاک آبانگان

که اینک من / به آیین نیاکانم / لباسی چون پریزادان / سپید سیمگون دارم / به دل شوری دگر دارم

به سر شوقی و آهنگی / خیال جویباران و / هوای بوستان دارم

در آنجا با سرودِ رود و بوی عود / به یاد ایزد آبان

سرایم «یشتِ آبان» را / سرودِ «آب‌زوران» را

برای باغ و بستان‌ها / برای رود و دریاها / شکوه و فر وزیبایی / فروانی و شادابی / تمنا از خدا دارم

بیا باهم درین شادی دل و جان تازه گردانیم / جهان زندگانی را بهشت جاودان سازیم

نگاهم از نگاه تو / گرفته پیش پاهایم / ز خجلت خیره ثابت ماند

زبس شرمنده گردیدم / که ننگم آمد از خویشم

منِ‌کرده فرامُش / رسم و آیین نیاکان را

چو کرمی / سر به چنبر برده از زشتی / به‌هر بیغوله می‌لولم

نه شوری و نه سودایی / نه عشق و مهر و پروایی

ز نادانی جفا کرده / به آیین و ره کیشم

زمانی ساکت وآرام / به دریای هزار اندیشه افتادم

در آن ژرفای پر غوغا / فروغی از درونم خاست

که تا اوج اهورایی / به شهر روشن زرتشت پی بردم

در آن شهری که شادی‌ها / چنان خون در رگ دلهاست

غم دنیا چو خاشاکی است / که بر امواج شادی‌هاست

در آنجا با غمی هرگز / دلی تنها نمی‌ماند

که هر دل را هزاران دل / همه درد آشنا باشد

ابر شهری که آیینش ریا نیست / کسی دینش به دنیایی نبازد

دروغ و کینه و پیمان شکستن / به شهر روشنش راهی ندارد

در آن شهری که زن همتای مرد است / شریک شادی و غم‌های مرد است

جدایی و جفا در کارشان نیست / اساس زندگانیشان اشویی است

تمام مردم، آب و باد و خاکش / چنان آتش به پاکی می‌ستایند

برای بهترین زندگی‌ها / همه آنرا مقدس می‌شمارند

بهین شهری که در جویش / زلال چشمه‌ها جاری‌ست

درختانش ز سرسبزی / در اوج حسن و زیبایی‌ست

هوای پاک دلجویش / نسیمی جانفزا دارد

ز هر سو بوی گلزاران / ز جانان بوی جان آرد

به کُرنش سر فرود آوردم و گفتم! / که اینست رسم و آیینی

اشوزرتشت سردار اشویی است / در آیینش سر مویی خطا نیست

خدایا جاودان بادا / چنین آیین والایی

نظرات 2 + ارسال نظر
امید چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:38 ب.ظ http://garmak.blogsky.com/

عید باستانی تان مبارک

از اطلاعات دست اول تان ممنون

نینا دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ب.ظ http://namakdon1362.blogfa.com

در آن شهری که شادی‌ها / چنان خون در رگ دلهاست

غم دنیا چو خاشاکی است / که بر امواج شادی‌هاست

در آنجا با غمی هرگز / دلی تنها نمی‌ماند

که هر دل را هزاران دل / همه درد آشنا باشد

ابر شهری که آیینش ریا نیست / کسی دینش به دنیایی نبازد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد