خیلی سرم شلوغه !!!
حق دارن اونایی که میگن بلاگت کپک زده ُ چرا نمینویسی و ...
اداره رو جابجا کردیم . اول فکر کردیم با وانت میشه ولی آخرش ۴ بار کامیون بردیم.
از طبقه ۳ بردیم پایین ، بعد 4 طبقه بردیم بالا.
حالا میگم بردیم بردیم فکر نکنید من داشتم میبردم ها. کارگرهای بدبخت. ولی بعضی هاشون عجب زوری دارن . باور کنید کتابخونه با 1.90 متر طول و 1.5 متر عرض رو 1 نفر ببره پایین ، بیاره بالا !!!
4 کامیون بار رو 5 نفری اونم تو یک روز !!!
حالا من و همکارا این بالا می خوایم از این اتاق به اون یکی وسایل ببریم جونمون در میاد.
آرمین! یعنی منظورت اینه که این وایکینگه با این قیافه نخراشیده تویی؟ نه به کیبورد و مانیتورت نه به اون تبر و گرزت دقت که میکنم کمی هم شبیه گروه فشار شدی D:
راستی این چه اداره ایه که کارمندا باید اساس کشی کنند؟
یه جورایی شبیهمه
نه بابا شلوارش برموداس
بانکه . تازه من که دست به سیاه و سفید نزدم .
خسته نباشی آرمین جان.
حالا کارتون در این شرکت جدید چی هست؟
این عکس آخری که گذاشتی خودتی دیگه؟
امیدوارم جای جدید براتون خوش یمن و مبارک باشه
سلامت باشی ما نگاه کردیم ولی وقتمون رو گرفت
آموزش به کارمند های بانک
یه جورایی
ممنون
خوب بود به این وبلاگم سر بزنید جالبه
باشه
آخی خسته نباشن ! تو رو نگفتم که کارگرا رو گفتم !
آخی خسته نباشی ! کارگرا رو نگفتم که تورو گفتم !
:دی
چی شد من نفهمیدم ؟ بانک زدی ؟ ایول آرمین رئیس بانک شدی چه خبره پسر ؟
آن که نمیشی انقد گرون شدی دارم میترسم ها
:دی
این چند روزه بهت زنگ میزنم اوکی ؟
بابا تو که میدونستی
یادت نیس آخر سال داشتم مینالیدم که از صبح تا شب تو بانکم
اوکی